آخر شبا چقدر آدم آروم، چقدر بی صدا و چقدر لطیف میشه.
چقدر شعرش میاد و چه نوشته هایی که به تاریخ نمی پیوندن از دل همین شبها....
امروز روز پر هیاهویی بود برای من. دیروز هم خیلی سروصدا کردم. گوشامو که می
بندم، صدای خودمو می شنوم. اما بازم حرف دارم. بیشتر از همه از نگفته هایی که زیاد
ازش حرف می زنم اما نمیشه بگم دلم چقدر بی تاب کلیدیه که بتونه شلیک کنه به قلک واژه
هام. بترکه و بگم. تکراری میشه و شاید از مزه بیفته. انقدر که گفتم ازش.
الانو چه دوست دارم... خدا پدرتو بیامرزه با این موسیقیی که ساختی.... نمی دونم خوندنش
هم به اندازه نوشتن حرفام زیبا باشه یا نه؟؟؟ نمی دونم. اما این تایپ کردن و این نوای
موسیقی حال خوبی بهم داد.
وقتی با مشتش دلم را می شکست
تمام افکارم این بود که مبادا دست هایش زخم شود.
روی دست خودم مانده ام
آینه را زیر و رو میکنم
حتی میتکانم
خبری از من نیست
چهره ام را گم کرده ام
مرا اگر میبینید
آن من
تصویر تداوم یافته ی ذهن شماست
نه من!
نه من!نه من!
خوشحالم که خوشحالی
آره خیلی
اصن شبا قلم یه نیروی عجیبی میگیره
با اون نظره خصوصیت که تیکش و نزده بودی ومن چون از اون خونوادهاش نیستم تاییدش نکردم موافقم
نمیدانم،،،
آری نمیدانــــم،،
من،کدامین امید را ناامید کردم
و
کدام خواهش را نشنیدم
و
به کدام دلتنگی خندیدم که :
"این چنین دلتنــــــــگم"؟!
به راستی قابل دسترسی نمی باشد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!



جلل الخالق!!! مگرمیشود
آه لعنت به یاهو ومتعلقات
اگر اجازه بدهید این درسه کوفتی رابخوانیم که فرداسرامتحان ریپ نزنیم
درفرصته بعدی مجددا تلاش میکنیم
باعرض پوزش از آن بانوی محترم
سمیه جون. اون شب خیلی نامه ی اداریم می اومد.دست خودم نبود...
به خودم اومدم دیدم برات به جای نظر نامه ی اداری نوشتم.
عکسا باز نمیشد. فک کنم اتچش سرسیلندر سوزونده باشه...
دوباره بفرست
گل گفتی آی گفتی..............
شب به نظر من اوج هنرمندی خداست.......آفرینشش و میگم......
خیلی خوبه که آدم حریم داشته باشه برای خودش....برای گاهی تنها بودنش..........
همیشه باشی و همیشه خوب باشی........
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
تاج گذاری مبارک
آپم[گل]
آری این شبها چه غمبار است این بغض سنیگینم/
و چه بی رحم است بازی روزگار/
تو کجا و این دل دردانه و دردمند کجا...
دوباره فرستادم مینا
باز نیومد؟؟؟
واااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه واسه زهرا باز شده
سلام عزیزم
نه همه شون رسیدن سپاسگزارم
صبر کن سهراب !
گفته بودی :
قایقی خواهم ساخت ...
دور خواهم شد از این خاک غریب ...
قایقت جادارد ؟؟؟؟؟؟؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم ...
با سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگوار
ارادتمند رئیسی گرگانی
لااااااااااله لااااااااااااله لاله
اینا چه خوشگلن مینا
مثه خودت
دعامان کرد که:
«دوستانم هرکجا هستند
روزهاشان پرتقالی باد!»*
امّا چرا سهم من شد
پرتقال خونی!
دیروز ؛
پینوکیو آدم شد !
و امروز ،
آدمها پینوکیـو ....
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم ....
اگر فردا ؛
شنل قرمزی گرگ شود ... !!!
سلام.............قالب نو مبارک خانوم...........
بوووووووووووس
برای امیر علی دعا کنید که دارم دیونه میشم
اینجا هستم!!!
جایی که وقت رفتنت ایستاده بودی
و مرا نگاه میکردی
آمده ام اینجا تا ببینم
از اینجا چه گونه بودم که اشکهایم را ندیدی...
لینک شدی عزیز...........
مینا مریم بانو وارد میشودددددددددددددددد
کاش آّنگی که گوش میدادیو هم مینوشتی ما عمق مطلب دستمون میومد مینا جانم :)
ولی آره ساعت یک به بعد تازه ساعتای احساس شوروع میشه ...
نه ... خدایی دقت کردی خدا هم شب زنده دارارو دوس داره ...
واسه همسنه آدم به احساس واقعیش میرسه چه غمگین چه خوشحال بی تظاهر !
عالی بود . یا علی
اره کاملا موافقم...
خوش اومدی عزیزم
ای خانم :)
شاد باشی!
سلام خانوم مجری

این هفته برنامه تو ندیدم
1)تولد خودت مبارک
2)تو تولد جات خیلی خالی بود
3)شما هم شاد باشی
زندگی زیباست،زندگی اتشگهی دیرنه پابرجاست،گر بیافروزیش شعله هایش در هر کران پیداست...ورنه خاموش است و خاموشی.....گناه ماست
بخاطر مردم تغییر نکن
این جماعت هر روز تو را جور دیگری می خواهند.
آخرشبا خیلی خوبه میدونی واسه چی اینطوریه؟؟؟؟؟؟؟
چون شب آرامش بخشه
بیا پیشمــــــــــــــــــ ...
.
.
.
یاد بچگیام افتادم!!
سلام عزیزم_درصورت تمایل خوشحال میشم به وبلاگ من هم بیای.آدرس:emertat-z.blogfa.com
کجا بودم
کجا رفتم
کجایم من نمی دانم
به تاریکی درافتادم
ره روشن نمی دانم
مرضیه جان!
خیلی باهات همدردم. شدیدا غصه می خورم
صورت تو که میاد جلو چشمم بدتر میشم...