بسم الله النور...
حرفی ندارم جز همان پست قبلی...
این روزها گفته هایم همانیست که گفتم.
پس؛ خاموش می شوم تا مگر آنگاه که منتظرش نیستم، با پای آهنگ روح نوازی بر بستر خیالم بخرامد و
طراوت دستانش ردِ اشکهای دیشبم را پاک کند.
+ ای کاش که این آخرین اشکی باشد که ریختم...
سلام عزیزم ممنون از حضورت
برات لحظه ای رو ارزو میکنم که طراوت دستانش رد اشکهای دیشبت راپاک کند...
قربون تو
سلام عزیزم....
ما نسبت به ستایش جون اردت داریم...مر30 عزیزم.بازم از این کارا بکن
خانم خوشگله؟؟
خخخخخخخ
چون مدرسه ها شروع میشه میگه دوسالو بشینم بدرسم
با تشکر از نظر شما دوست عزیز....
خبر ندارم بابا فعلا که منو ریحانه ازین کلاس با 7.8تا از بچه های اون کلاس در رابطه ایم.....نمیدونم عکسمونو وب هدیه دیدی یا نه؟هدیه بیدی لینکش وبم هست رفتیم پارک بانوان سووووز به دل هرکی نیمد واقعااااا!!!!از بچه های کلاس خودمون آبی گرم نمیشه
این ح ج هم مارو سرکار گذاشته فک کنم....امتحانشو که نگرفت!!دور بعدیم اگه قبول شم مامانم نمیذاره بیام
اوووه چه درد دلی کردم
دختر خوب چرا دوستتو درک نمی کنی؟ اگه برای شمام مهمون میومد شبم می موند میومدی؟ بخار مخار هم خودتیییاااااا
اونم که آره سر کاریم کللللن همون به درست برس ننه جون...توصیه های مادر بزرگ!!
خخخخخ وبلاگ تو چرا ابراز ارادت به من میکنن؟؟

با اسم وبم بلینک....میلینکمت:))
دیگه دیگه...
لینکیدمت گلم جان به قول سمیه جون
چـیـسـت بـاز ایـن زود رفتن یا چنین دیر آمدن
بـعـد عـمـری کـامـدی بـنـشـیـن زمـانـی پیش ما ....(گل)
وبااگ آپه..و البته ایشالا هیچ وقت اشک از سر درد نریزی...
اومدم دیدم مطلبت خیلی بامزه بود رویا جون
کارگاه قلمم دریاب