... مـــاه مینـــــا
... مـــاه مینـــــا

... مـــاه مینـــــا

انسان و انسان یکی مکسور و انسان دومی مضموم

سلام به زندگی. اون زندگیی که هر روزش یه رنگه.


اول از همه خیلی خوبه که اگه این موضوع رو می دونستی یه بار دیگه هم بشنوی. هرروز 


صبح که از خواب پا میشی به اولین آینه ای که چشماتو بهش می دوزی دندوناتو نشون بدی.


روزایی که با اعتقاد کامل به خودم لبخند می زنم بسیار برام اومد داره. شاد میشم. زیادتر 


می خندم. یه بار امتحان کن اگه تا حالا این کارو نکردی.



دوم از همه: این بی خیالی حالمو داغون کرده. اینکه به یه موضوع همه ش فکر کنی ولی


هیچ اقدامی برای به دست آوردنش نکنی. پنجشنبه امتحان ارشد دارم. دعا می خوام اندازه ی


تریلی... نمی دونم چی حالمو خوب می کنه؟




و اینکه: بالاخره اومد سوم از همه ای که به خاطرش این پست رو گذاشتم. بدترین شکل


داشتن غم و غصه ازاون مدلاییه که می ریزی تو خودت و سعی می کنی خودتو آروم نشون


بدی. یا حتی شاد!


داغون شدم وقتی امروز چهره تو دیدم. بغضی که تو صدات مرتب قورت


می دادی و چشمایی که برق اشکات روشن ترشون کرده بود. صدات داشت می لرزید. سفت


و محکم زل زده بودی تو چشمام و به وسط پیشونیم نگاه می کردی. از ترس این که اشکات


در نیاد. چرا سعی می کنی این غم بزرگو قابل تحمل نشون بدی؟ مگه نمیگن دخترا بابایین؟


آروم تر حرف می زدی و دنبال کلمه می گشتی تا از جاهای خوب این مصیبت برامون بگی


راستی دیدی؟ امروز نه من نه مریم نه تو هیچکدوممون نخندیدیم؟ لبخندامونو می شمردم.


چرا... لبخندهم زدم، زد، زدی. اما از تو که مطمئنم این مطلبو نمی خونی؛ و هر کسی که


داره خواهش منو می خونه اینو می خوام:


غصه هاتو تو خودت نریز... اگه شده روی کاغذ بنویسی این کارو بکن. دیوونه م می کنه


دیدن غصه های آدما...




مکسور: یعنی زیر یه حرفی اِ بذاری



مضموم: بالای حرفی اُ بیاد


نمی دونم از لحاظ معنایی هم درسته یا نه؟ اما من همیشه میگم اِنسان از این جهت که به


هرچیز یا هر کسی زود اُنس می گیره اُنسانه.


از بعضی چیزها راحت میشه جدا شد؛ اما انسان از همه ی اُنس گرفته هاش نمی تونه راحت


دل بکنه.