بار دیگر آغاز می کنم راهم را، تا کهکشانی که مرا با خود تا رویاها ببرد و رهایم کند در خلصه ای تکرار نشدنی....
آرام گام برمی دارم؛
و با هر قدم به دستآویز همیشگی ام پناه میبرم... که مرا وا بدارد تا راه راست را بیابم...
دریای بی کرانی است این عظیم اقیانوسی که من دارم. راه را می روم و تو؛.... خود تو را کنارم حس می کنم و می بالم به این حس وابستگی...
پناهم ده و تنهایم مگذار....